اریا جوناریا جون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

تمام زندگی من

بدون عنوان

امروز3/1/93 ما داریم میریم سمنان خونه دایی من یعنی مامان زهره چقدر جاده وحشتناک بود برف میومد جاده وحشتناک حیلی ترسیده بودیم اما پسرم خوشبختانه تو حواب بودی تازه اگه هم بیدار بودی فرقی نمی کرد چون تو اصلا نمیدونی خطر یعنی چی فقط تنها شانسی که اوردیم این بود که راننده چندین سال این جاده رو میومده وبه تمام راه اشنایی داشت وبا تجربه اش با این که چند بار سر خورده بود تونست ماشین رو هدایت کنه و ما ساعت 8 رسیدیم هیچ وقت این روز و هوای سردو برفی رو که خیلی وحشتناک بود رو فراموش نمیکنم خدایا شکرت که ما رو سالم رسوندی ...
8 فروردين 1393